جدول جو
جدول جو

معنی گر بودن - جستجوی لغت در جدول جو

گر بودن
دیدن گری در خواب، دلیل مال و خواسته بود. اگر در گری خارش کرد و ریم در آن بود، دلیل که مال یابد. اگر دید بر تن او گر سیاه بود دلیل که مال یابد. جابر مغربی گوید: اگر بیند گر داشت و همه از دامن او فروریخت، دلیل که مال جمع کرده را تلف کند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبندن
تصویر گردبندن
گردن بند، زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در ربودن
تصویر در ربودن
دربردن، چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و دربردن، ربودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ بودن
تصویر چپ بودن
ناراست بودن، احول بودن، به کار کردن با دست چپ عادت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عار بودن
تصویر عار بودن
ننگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ دَ کا رِ کَ کَ دَ)
شهیر بودن. برتر بودن:
تو چیزی مدان کز خرد برتر است
خرد بر همه نیکوئی ها سر است.
فردوسی.
ز گودرزیان مهتر و بهتر است
به ایران سپه بر دو بهره سر است.
فردوسی.
مرا پشت بودی گر ایدر بدی
به قنوج بر لشکرم سر بدی.
فردوسی.
بدی کو بدان جهان را سر است
به پیری رسیده کنون بدتر است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
به رونق بودن. با آب بودن. بشکوه بودن:
گرم است با جمالت بازار خوبرویان
بگذر که نیم جانی بهر نثار دارم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ کَ دَ)
برهن بودن. در مورد رهن قرار گرفتن، وابسته بودن. علاقه مند بودن:
مهر از آنکس که بمهر تو گرو نیست ببر
دولت از خانه آن کس که ترا نیست ببر.
فرخی.
چون نیی همچو مه بنور گرو
همچو خورشید باش تنهارو.
سنایی.
تا بدکان و خانه در گروی
هرگز ای خام آدمی نشوی.
سعدی (گلستان).
بوی بهشت میدمد ما بعذاب در گرو
آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان.
سعدی (طیبات).
آسودگی به کنج قناعت نشستن است
سیر بهشت در گرو چشم بستن است.
صائب.
مردان عنان بدست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب.
- در گرو بودن، مورد رهن بودن. در معرض رهان بودن.
، علاقه مند بودن. عشق داشتن. جهانگیری در ذیل ’کرو’ آن را بمعنی کشتی و جهاز کوچک آورده و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است:
جوانی پاک باز و پاک رو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم.
رشیدی گوید او در این معنی منفرد است معنی مزبور درست نیست، چه از بیت دوم تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح ’در گرو بود’ است یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. رجوع کنید به فرهنگ نظام و گلستان چ قریب ص 155. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه کرو). فروغی هم این شعر را در کلیات سعدی ص 145 ’گرو’ آورده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از گم بوده
تصویر گم بوده
گمشده، از دست داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروبودن
تصویر گروبودن
وابسته بودن، علاقمند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غره بودن
تصویر غره بودن
ابر تن بودن خود خواه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
گردن بند: بزرگان جهان چون گرد بندن تو چون یاقوت سرخ اندر میانه. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گردیدن رنگ چیزی از آفتاب و آتش داغدار شدن از آتش زرد رنگ شدن از اثر حرارت برهودن بیهودن پیهودن تلویح قشف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ بودن
تصویر چپ بودن
به کار آمدن با دست چپ عادت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ربودن
تصویر در ربودن
اخذ کردن، بزور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بودن
تصویر پر بودن
((پُ دَ))
ارزشمند بودن، عالم، بامعلومات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
((~. بُ دَ))
مجازاً، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
((~. بُ دَ))
پیروز شدن در شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصر بودن
تصویر مصر بودن
پای فشردن، پای فشاری کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شور بودن
تصویر شور بودن
Salinity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شل بودن
تصویر شل بودن
Looseness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زبر بودن
تصویر زبر بودن
Abrasiveness, Coarseness, Roughness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
Man
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
homem
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زبر بودن
تصویر زبر بودن
шероховатость , грубость , шероховатость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شل بودن
تصویر شل بودن
расслабленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شور بودن
تصویر شور بودن
соленость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زبر بودن
تصویر زبر بودن
Rauheit, (DE) Rauheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شور بودن
تصویر شور بودن
(DE) Salzgehalt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شل بودن
تصویر شل بودن
Lockerheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
Mann
دیکشنری فارسی به آلمانی