دیدن گری در خواب، دلیل مال و خواسته بود. اگر در گری خارش کرد و ریم در آن بود، دلیل که مال یابد. اگر دید بر تن او گر سیاه بود دلیل که مال یابد. جابر مغربی گوید: اگر بیند گر داشت و همه از دامن او فروریخت، دلیل که مال جمع کرده را تلف کند. محمد بن سیرین
دیدن گری در خواب، دلیل مال و خواسته بود. اگر در گری خارش کرد و ریم در آن بود، دلیل که مال یابد. اگر دید بر تن او گر سیاه بود دلیل که مال یابد. جابر مغربی گوید: اگر بیند گر داشت و همه از دامن او فروریخت، دلیل که مال جمع کرده را تلف کند. محمد بن سیرین
شهیر بودن. برتر بودن: تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است. فردوسی. ز گودرزیان مهتر و بهتر است به ایران سپه بر دو بهره سر است. فردوسی. مرا پشت بودی گر ایدر بدی به قنوج بر لشکرم سر بدی. فردوسی. بدی کو بدان جهان را سر است به پیری رسیده کنون بدتر است. فردوسی
شهیر بودن. برتر بودن: تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است. فردوسی. ز گودرزیان مهتر و بهتر است به ایران سپه بر دو بهره سر است. فردوسی. مرا پشت بودی گر ایدر بدی به قنوج بر لشکرم سر بدی. فردوسی. بدی کو بدان جهان را سر است به پیری رسیده کنون بدتر است. فردوسی
برهن بودن. در مورد رهن قرار گرفتن، وابسته بودن. علاقه مند بودن: مهر از آنکس که بمهر تو گرو نیست ببر دولت از خانه آن کس که ترا نیست ببر. فرخی. چون نیی همچو مه بنور گرو همچو خورشید باش تنهارو. سنایی. تا بدکان و خانه در گروی هرگز ای خام آدمی نشوی. سعدی (گلستان). بوی بهشت میدمد ما بعذاب در گرو آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان. سعدی (طیبات). آسودگی به کنج قناعت نشستن است سیر بهشت در گرو چشم بستن است. صائب. مردان عنان بدست توکل نداده اند تو سست عزم در گرو استخاره ای. صائب. - در گرو بودن، مورد رهن بودن. در معرض رهان بودن. ، علاقه مند بودن. عشق داشتن. جهانگیری در ذیل ’کرو’ آن را بمعنی کشتی و جهاز کوچک آورده و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است: جوانی پاک باز و پاک رو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود شنیدستم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم. رشیدی گوید او در این معنی منفرد است معنی مزبور درست نیست، چه از بیت دوم تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح ’در گرو بود’ است یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. رجوع کنید به فرهنگ نظام و گلستان چ قریب ص 155. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه کرو). فروغی هم این شعر را در کلیات سعدی ص 145 ’گرو’ آورده است
برهن بودن. در مورد رهن قرار گرفتن، وابسته بودن. علاقه مند بودن: مهر از آنکس که بمهر تو گرو نیست ببر دولت از خانه آن کس که ترا نیست ببر. فرخی. چون نیی همچو مه بنور گرو همچو خورشید باش تنهارو. سنایی. تا بدکان و خانه در گروی هرگز ای خام آدمی نشوی. سعدی (گلستان). بوی بهشت میدمد ما بعذاب در گرو آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان. سعدی (طیبات). آسودگی به کنج قناعت نشستن است سیر بهشت در گرو چشم بستن است. صائب. مردان عنان بدست توکل نداده اند تو سست عزم در گرو استخاره ای. صائب. - در گرو بودن، مورد رهن بودن. در معرض رهان بودن. ، علاقه مند بودن. عشق داشتن. جهانگیری در ذیل ’کرو’ آن را بمعنی کشتی و جهاز کوچک آورده و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است: جوانی پاک باز و پاک رو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود شنیدستم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم. رشیدی گوید او در این معنی منفرد است معنی مزبور درست نیست، چه از بیت دوم تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح ’در گرو بود’ است یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. رجوع کنید به فرهنگ نظام و گلستان چ قریب ص 155. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه کرو). فروغی هم این شعر را در کلیات سعدی ص 145 ’گرو’ آورده است
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)